یکی از اقوامم که حدود سی سال در شرکت چوکا (+) کار کرد، می گفت: یکی از همکارانش که در سن بازنشستگی بود، برای اینکه پسرش را جایگزین خودش کند، وقتی به هر کس و ناکسی رو انداخت و نتیجه نگرفت، به ذهنش رسید که هرطور شده آقای رفسنجانی را که در آن دوره رئیس مجلس یا رئیس جمهور بودند(من فراموش کرده ام) ببیند و از ایشان یاری بخواهد و بالاخره وقتی موفق به دیدار ایشان شد و تقاضایش را مطرح کرد، آقای رفسنجانی با لبخند به او گفتند: من وقتی شما را دیدم، احساس کردم می خواهید تقاضا کنید کارخانه چوکا را به نامتان کنم والّا برای چنین تقاضای بسیار کوچکی نباید چنین مسیر دشواری را طی می کردید و نزد بنده می آمدید!


نمی دانم چقدر از این داستان صحّت دارد اما چند روز قبل که در مشهد مقدّس بودم، وقتی ضجّه ها و ناله های زوّار را کنار مرقد مطهّر می شنیدم و تلاش بسیار زیاد آن ها را برای رسیدن دستشان به ضریح (به نیّت حاجت روا شدن) شاهد بودم، مدام این خاطره در ذهنم تکرار می شد و از خود می پرسیدم: چند درصد از حاجات این زائران که هزار امید و آرزو به خدمت امام رضا علیه السلام رسیده اند با اتفاق نظر، وحدت و مسئولیت پذیری مسئولان جمهوری اسلامی و تصمیمات سیاستمداران و نخبگان عرصه های مختلف برآورده می شود؟ و چند درصد از گره های زندگی این مردم، فقط و فقط به دست بابرکت امام هشتم باز می شود؟ آیا می شود به خدمت یک «امام معصوم» رسید و تقاضای کوچکی چون کار، ماشین، خانه و ... داشت؟ تقاضاهایی که اگر در سی و پنج سال گذشته بسیاری از گام ها را درست بر می داشتند، نباید امروز تا به این حدّ وجود می داشت؟

افسوس ...