از زمانی که تصمیم به کاری می گیرید تا وقتی که بهش عمل کنید چقدر زمان می بره؟ خوبه آدم یهو ی تصمیم فانتزی بگیره و بهش عمل کنه^___^
خوبه که در دلتنگی رو ببندیم گاهی و اجازه بدیم دلمون خودش با خودش کنار بیاد شاید یکم آروم شد.
از زمانی که تصمیم به کاری می گیرید تا وقتی که بهش عمل کنید چقدر زمان می بره؟ خوبه آدم یهو ی تصمیم فانتزی بگیره و بهش عمل کنه^___^
خوبه که در دلتنگی رو ببندیم گاهی و اجازه بدیم دلمون خودش با خودش کنار بیاد شاید یکم آروم شد.
این روزها از هر زمان دیگه ای گرفتار ترم و واقعا فرصت اینکه مطلب بزارم رو ندارم از این بابت از حضور همه دوستان عذر می خوام پستام کم شده ینی نرمال شده نسبت به قبلنا که روزی چن تا چن تا پست میزاشتم.
اگه بدونی تو بامن چه کردی مدت های زیادی با خودم قهر بودم. مدت های زیادی نتونسته بودم خودم رو
ببخشم. و فکر کن آدمی که با خودش قهر باشه چه طوری میتونه زندگی کنه! و فکر
کن آدمی که با خودش قهر باشه چه چیزی براش اهمیت داره. آدم های دورو برش؟
نحوه ی پوشش و آرایش؟ علایقی که داشت؟ نه! هیچ!
متن اهنگ بسیار زیبای بهزاد لیتو به نام خرداد خرداد اومد بازم چشامون به تابستونه
میخوایم چشامون زیر آفتاب خواب بمونه
خرداد اومد بازم چشامون به تابستونه
میخوایم چشامون زیر آفتاب خواب بمونه
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لب داشت
یاد آن روزهای اعتیاد به وبلاگ نویسی
بخیر! این چند وقت دوری از این فضای مجازی به من آموخت که سکوت، لذّت بخش
تر از گفتن و نوشتن است! اینکه نسبت به وقایعی که در جامعه ات می گذرد، حرف
هایی برای گفتن داشته باشی و تلاش کنی که نگویی و ننویسی سخت، اما آموزنده
است. سعه صدرت را بالا می برد! خوب گوش کردن را به تو می آموزد!
سکوت به تو نشان می دهد که بی مطالعه و تخصص اظهارنظر کردن، تا چه حد انسان را سبک مغز جلوه می دهد! یاد می گیری که در هر مسئله ای اظهارنظر نکنی و پاسخ هر اظهارنظر خام یا پخته ای ندهی!
یاد می گیری که بیشتر و بهتر از قبل، روی
حرف اطرافیانت دقت داشته باشی زیرا این دقت نظر، ارزیابی های قبلی ات از
شخصیت افراد را تغییر می دهد و جایگاه آنان را در ذهنت بالا و پائین می
کند!
سکوت آرامش بخش است چون تا حرفی را -
هرچند که حق باشد- نگفته باشی، ناچار نمی شوی که به هر آدم فهمیده و کج
فهمی توضیح واضحات بدهی! آرامش بخش است چون تو را اسیر زبان و قلمت نمی
کند...
هنوز دست و دلم به نوشتن نمی رود، با اینحال در این آشفته بازار وبلاگ نویسان مذهبی، چیزی در درونم مرا وا می دارد که برخلاف انفعال سایر هم کیشانم، کمی از گفتنی هایی که هرکسی جرأت گفتنش را ندارد، بنویسم... .
البته فراموش نکرده ام که وعده های محقق نشده ای در این فضا بر گردن دارم؛
قول داده بودم اگر فرصت کنم اندک آموزه هایم از سوره های مختلف قرآن را به صورت موضوعی شرح دهم.
قول داده بودم اگر فرصت کنم درباره کتاب «دولت های توسعه گرا»ی لفت ویچ به صورت مختصر بنویسم (عملی شد).
قول داده بودم اگر فرصت کنم درباره نظارت استصوابی شورای نگهبان چند خطی بنگارم.
قول داده بودم اگر فرصت کنم درباره دلایل فرزنددار شدن یا نشدن از دیدگاه خودم به صورت مختصر بنویسم.
قول داده بودم اگر فرصت کنم درباره وقایع 88 و چرایی اهمیت حبس سران فتنه چند خطی بنویسم.
بعضی ها از تنهایی به همه چیز پناه میبرند. یکی به اطرافیان، یکی به بازی، یکی به بنگ و افیون و دیگری به کتاب و سرگرمی های مبتذل و دم دستی دیگر. اما به نظر من هیچ گریزی از تنهایی نیست. همه آدم ها تنهااند. درست اگر ببینیم خودمانیم و خودمان. ما اصلا چه میدانیم این ها که اطرافمان وول میخورند چی هستند؟! ما غیر از خودمان چه چیزی را میتوانیم بفهمیم؟!
همه زندگی ما آدم ها همینجوریه، یه کم که شرایط سخت میشه و تعدد نقش هامون افزایش پیدا میکنه یا حتی فقط بعضی از همون نقش ها شدت میگیره، برخی دیگه به فراموشی سپرده میشه. همون وظایف و کارهایی که قبلا راحت و با اشتیاق انجام میدادیم حالا میشن زحمت و مزاحم و اسباب دردسر. بخصوص ما ایرانیها که بواسطه فرهنگ خاص ایرانی و شیعی مون اصولا کمی نسبت به مواردی که با لذت روانی یا جسمی -و نه روحی و عقیدتی- همراهن با بدبینی و اکراه نگاه میکنیم. حالا نمیخوام مثال بزنم که طبیعتا خودتون مواردشو حی و حاضر گوشه ذهنتون دارید. این مساله وصف حال فعلی منه. بواسطه نزدیک شدن به دوره امتحانات ترم، به طور کلی از کار و خونه و فرزندپروری و حتی همین وبلاگ نویسی مختصر دور شدم. نتیجه اینکه ماهنامه فندق خانم جون با تاخیر داره منتشر میشه.
این روزها روی پیشخوان سوپرمارکت ها پر شده از آلبوم های موسیقی که حالا دیگر اسامی خیلی های شان به گوش مان آشنا هم نیستند.
«ضعف بزرگ خوانندگان ما نوع دیدگاه شان به خوانندگی است و فکر می کنند با تجربی کار کردن می توانند خوانندگی کنند. ایراد ماجرا آنجایی مشخص می شود که خواننده چون نمی تواند درست و اصولی از صدایش استفاده کند (حتی اگر درست بخواند) آسیب های زیادی را متوجه صدایش می کند و فقط چند سال می تواند دوام بیاورد و در نهایت عمر خواندنش کوتاه می شود. نتیجه اش هم می شود کنسرت هایی که اکثرا پلی بک است.» این را مهدی محمدی می گوید. او که این سال ها علاوه بر فعالیت های شخصی اش در زمینه موسیقی به تدریس آواز به خیلی از خوانندگان مطرح کشورمان هم می پردازد، مشکل اصلی خوانندگان را عدم اطلاعات کافی در مورد صدای شان می داند.