هرشب با گلها گویم غمهارا
چه کسی داند زغم هستی که به دل دارم
امشب حال مرا تو نمی دانی
از چشمم غم دل تونمی خوانی
انگار دوره این چیزا دیگه به سراومده اینکه کسی بتونه از چشمت غم دل رو بخونه دیگه مثل یک افسانه شده که باورش سخته برای افراد
حرف دلت تو صورتش می کوبی مث مجمسه نگات می کنه
بعد: از چشمم غم دل تو نمی خوانی!!
دل خوش سیری چند؟